نمیدانم در ذهن شما چه چیزی جای گرفته است؟! اما طبق قاعدهی «هر چه بیشتر تکرار بشود، بیشتر تثبیت پیدا میکند»، احتمال میدهم در ذهن شما هم این مطلب جا افتاده است که هر جایی که جمعیت باشد، غلبه هم با آن است. مثلا اگر یک جریان اجتماعی در جامعه معتقد باشد سه به علاوه سه میشود هفت و پشت سر خودش هم جمعیتی هفتاد میلیون نفری راه بیندازد، شما هر جا که بروید این جمله را مکرر بشنوید و تبلیغات شهری و مجازی همه این را بگویند، لابد فکر میکنید که جریان در دست اینهاست و تمام. یعنی « جمعیت» را عامل تعیین کنندهای میبینید.
این فکر، فکر درستی است واقعا. جمعیت نقش مهمیدارد. اما یک اشتباه تاریخی در ذهن ما رخ میدهد. حداقل من این طور اشتباهی را مرتکب میشدم و هنوز هم گاهی دچار این اشتباه میشوم. فکر کنید نفر اول بی حجاب را در جامعه دیدید. دومیرا. سومیرا. چهارمیرا. پنجمیرا. اینجور وقتها وقتی تعداد بالا میرود، یعنی عامل جمعیت را پشت سر یک فکر میبینیم، سریع کار را از دست رفته میدانیم. یا برعکس، اگر جایی جمعیت نبینیم، خیال میکنیم راه به جایی نخواهد برد.
ولی واقعیت ماجرا این است که نخبگان اثر کمیندارند. نخبه که میگویم نه شخصیت علمیو آزمایشگاهی! نه. نخبه یعنی کسی که جلودار است در جایی. جلودار بودن هم الزامات زیادی ندارد واقعا. پرچم را هرکس بلند کند، جلودار خواهد بود.
وقتی تکیه ما بر جمعیت باشد فقط، این اشتباه رخ میدهد که خیال میکنیم که اگر مثلا دشمن بر ما مسلمانان تسلط پیدا کند، نگاه میکند میبیند ما خیلی جمعیت داریم و پا پس میکشد از بعضی خواستههایش! مثلا تعرضی به حرمهای مطهر نخواهد کرد. مثلا تعرضی به حجاب بانوان نخواهد کرد. مثلا تعرضی به مساجد و مظاهر دین داری نخواهد کرد. نه واقعا! اینگونه نیست. آنها خوب میدانند که جمعیت، بدون جلودار، ره به جایی نخواهد برد. احتمالا! احتمالا! احتمالا! برای همین هم خواستند جمعیت را بدون سر کنند. سران حماس را شهید کردند. سران حزب الله را شهید کردند. یعنی ایده شان این بود که سر را باید زد، بدن خواهد افتاد. اما بدن بدون سر، ایستاد! یعنی فهمیدند که به خاک سیاه نشسته اند و با تن بدون سرِ حماس قرارداد آتش بس بسته اند و مجبورند به آن پایبند باشند!
دارم دست و پا میزنم آنچه در ذهن دارم را منتقل کنم! امیدوارم که بشود!
جمعیت مهم است. خیلی. اما همه چیز نیست. نخبگان هم مهم ند. جلوداران هم. و چه کسی نخبه است و جلودار؟! گاهی فرد حرکت میکند و قبیلهای پشتش قرار میگیرد. خودش حساب هم نمیکرد که جمعیت پشتش قرار بگیرد اما یک دفعه میبیند که جمعیت پشتش ایستاده است. به خاطر همین، حرکت تک به تکِ ما در هر وضعیتی مهم است! که شاید ناگاه جمعیتی پشت سر ما قرار بگیرد و ما بی اطلاع باشیم. این ساده ترین تصویر از ماجراست.
این توضیحات را گفتم برای بیان دو نکته:
اول اینکه خیال نکنیم دشمنی که مدام از دموکراسی صحبت میکند، به آن پایبند است و اگر جمعیت ایرانی و مسلمان را ببیند پا پس میکشد. نه. همین الان غزه را به خاک و خون میکشد، به خاطر احترام به دموکراسی است؟! نه. دشمن، چه یهودیهای مشخص و چه یهودیهای غیر مشخص، اندازه مگسی هم برای طرف مقابل احترام قابل نیستند. این را باید برای خود و بقیه جا بیندازیم که جمعیت، اگر برای امثال ما مهم است، برای دشمن اندازه مگسی مهم نیست! فقط منافع مهم است. فقط! نفت داری؟! بیا پای میز مذاکره. و الا برو بمیر و حرف ما را گوش بده!
دوم اینکه تک به تک ما مهمیم. جمعیت پشت جلودار خود قرار میگیرد معمولا و جلودار شدن، پدیده عجیب و غریبی نیست. خیال نکنیم مقبولیت نیاز دارد و چنین و چنان! نه. مگر ضد انقلابی که جمعیتی پشتشان قرار گرفته اند مقبولیت دارند؟! نه! رسمی، بزرگ و کوچک شان، اعلام میکنند که فقط خودشان برای خودشان مهم اند و بقیه سگ کی باشند؟! ولی باز جمعیتی پشتشان قرار میگیرد. چرا؟! به دلایل مختلف. برای همین، فرد هم مهم است. ما وظیفه داریم، تک به تک، که کارهای مهم را انجام بدهیم. و وظیفه داریم که اگر جمعیتی دیدیم نترسیم و اگر جمعیتی ندیدیم نهراسیم! یکی مرد جنگی، به از صد هزار که صد هزار پشت سر یک مرد جنگی قرار میگیرد.
شاید این حرفها برای شما بدیهی بود. شاید. اما برای من نبود. گاهی همین الان هم مرعوب جمعیت میشوم. گاهی هم خیال میکنم فلانی چون مقبولیت ندارد پس بی خیالش بشوم و فحش کش ش نکنم. گاهی هم خیال میکنم چون جمعیتی پشتم قرار نمیگیرد یا در جمعیت کمیقرار دارم، نباید کاری بکنم. به گمانم این خبط است! خطاست. باید گفت و باید رفت و باید انجام داد، حتی اگر یک نفر باشی.