یکی از تصورات هراسناک برای من، بازیچه دست دیگری شدن است. فکر کن توانمندیهایت را راحت در اختیار کسی دیگر قرار بدهی و او بهره کشی کند و تو به خیال اینکه کاری مفید داری میکنی دست او را باز بگذاری و بعد بفهمیاستثمار شده ای. واقعا تصویر دردناکی است. فریب خوردن میتواند در هر صحنهای رخ بدهد ولی اینکه خودت هم کمک بکنی در بهره کشی و با علاقه جلو بروی، این عجیب اذیت میکند.
این روزها که خبرهای مختلفی میشنویم، از سوریه و لبنان و ایران، مدام فکر میکنم که اگر خود را بند به جریان الهی نکنیم، هرکس از راه برسد ما را استثمار خواهد کرد. خبرها میگویند درگیری بر سر اجازه نشستن هواپیما از ایران در لبنان، به شکل خشونت کف خیابانی اش، هم از طرف دولت لبنان مطرود اعلام شده هم از طرف حزب الله! یعنی چند لیدر وسط افتاده اند و بقیه هم به دنبال شان. برای چه کسی کار میکنند؟! لیدرها ممکن است بدانند و بقیه؟! هیچ! رایگان در اختیار لیدرها قرار گرفته اند.
این حداقلی ترین نوع استثمار است. چند ساعت میروی کف خیابان و تمام. ممکن است نتیجه بلند مدتی هم داشته باشد ولی بالاخره چند ساعت است. مثل دانشجویانی که دیروز چند ساعت کار کف میدانی کردند. طبیعی است که در آن صحنه، چند لیدر پیدا شدند و مطالبه به ظاهر حق دانشجوها را به نفع خود تصرف کردند. بالاتر آن که مریم رجوی و پسماندهی پهلوی هم میخواهند ماجرا به نفع خود رقم بزنند. این هم استثمار است، اگر دانشجوها اجازه بدهند بهره آنها کشیده شود.
اما این حداقلی ترین نوع استثمار است. انواع بالاتری هم هست. چند سال وقت بگذاری و فکر و توانت را برای جریانی بگذاری و آخرش بفهمی، تو حلقهای از حلقههای میانی تکمیل کننده مقاصد یک عده بودی که آن عده را نمیپسندیدی. خب! ضرر کردهای دیگر... نکرده ای؟!
یعنی یک گاهی چند ساعت وقت میگذارد و یکی عمر و مال و خانواده و استعدادش را. و ما اگر نفهمیم در چه هوایی داریم نفس میکشیم و چه کسانی نشسته اند در کمین برای استثمار ما، راحت بازیچه میشویم.
باید به جریان الهی خود را وصل کنیم. باید به امام سلام الله علیه وصل باشیم. باید به درگاه او پناهنده بشویم. زار بزنیم و خواهش و تمنا کنیم که ما را رها نکند. و الا بازیچه میشویم و این بازیچه شدن، خیلی دردناک خواهد بود.