loading...

گوی

Content extracted from http://goooy.blog.ir/rss/?1746739555

بازدید : 1
دوشنبه 31 فروردين 1404 زمان : 0:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گوی

1.
داشتم فکر می‌کردم که اگر مسجدی در اختیار داشتم می‌توانستم برای هر وعده کتابی انتخاب کنم و بین دو نماز، چند خطی از کتاب را بخوانم. ایده اش البته مال من نیست. یکی از اساتید بین دو نماز گاهی سعدی می‌خواند و گاهی فرازهایی از امام (ره) و گاهی نهج البلاغه و گاهی... که خلاصه هر دفعه کتابی در دست داشت. منتهی او کتاب را که شروع می‌کرد، با‌هدف شروع می‌کرد. یعنی می‌دانست چرا فلان کتاب را باید در دست بگیرد و چه بخش‌هایی از آن را بخواند. من نه! دوست دارم همه چی در دست بگیرم و بخوانم. بی‌کاری‌م دیگر. حالا به جای دیدن فلان کلیپ، کتاب دستشان بگیرند به جایی برنمی‌خورد. می‌خورد؟!

2.
هکسره را بلد بودم و مشکلی با آن نداشتم. علاوه بر آن تازگی‌ها فهمیده‌ام چه‌طور می‌شود نیم‌فاصله را در تایپ رعایت کرد. حال و حوصله یادگیری قواعدش را ندارم. ضمن اینکه فشردن هم‌زمانِ سه کلید برایم سخت است. هشت پا که نیستم! در تایپ ده انگشتی هم هم‌زمان دو انگشت درگیر می‌شوند، نه ده انگشت! خلاصه که نیم‌فاصله نگاری‌هایم تازه در ابتدای کار است و خرده نگیرید و‌‌ان‌شاءالله می‌روم بعدتر یاد می‌گیرم قواعد کاملش را.

3.
و فلاسفه علم را مقدم بر اراده و اراده را مقدم بر عمل می‌دانند. یعنی شما تا ندانی، حال نداری و تا حال نداشتی باشی، اراده نداری و تا اراده نداشته باشی، به سمت کار نمی‌روی. زین سبب، دانایی مقدمه عمل است و نادانی مقدمه عمل! چون که انسان بالاخره باید در زندگی تصمیم بگیرد و کاری را انجام دهد. حتی خودِ کاری را انجام ندادن هم به نوعی انجام یک کار است. حالا این کار، یا ناشی از ادراکات صحیح ماست یا ناشی از ادراکات ناصحیح ما. یا دانایی ما را به عمل می‌کشاند یا نادانی! در هر صورت چاره‌‌‌ای جز دانستن نیست.

4.
و کتاب، راه دانستن است.

5.
کتاب، حتی تنهایی‌های مان را هم پر می‌کند. دوست ندارم از این تعبیر استفاده کنم ولی واقعیتی است به گمانم. کتاب برای مان حرف می‌زند و حرف می‌زند و حرف می‌زند. تو خیال کن تنها نیستی و تنها نیستی و تنها نیستی. که آدمی، در این عصر، از تنهایی فراری است. شاید در همه اعصار فراری بوده باشد! نمی‌دانم. اما الان گستره فرارش خیلی زیاد است. لحظه‌‌‌ای بدون گوشی نمی‌تواند باشد که تنهایی، امانش را می‌برد. و کتاب، حداقل دوست مفیدی است برای تنهایی.

6.
آدمی‌چه‌قدر حقیر ست. از هر سو که نگاه می‌کنی حقارتش توی صورتت کوبیده می‌شود. از نیم ساعت بعدِ غذا خوردن بگیر که نیاز به دفع فضولات پیدا می‌کند تا آخر شب، که بی جان یک گوشه باید بیفتد و استراحت کند. و همین تنهایی. به هر دری می‌کوبد که آن را پر کند. به هر دری.

7.
دوست دارم به جایی برسم که تنهایی ام فقط با قرآن پر بشود.

8.
تنهایی را هم دوست دارم راستش.

9.
طفولیتم را یادم هست که بدو بدو کتاب می‌خواندم و از خواندن کتاب سیر نمی‌شدم.

10.
باید به سمت نسل شماره نُه حرکت کنیم.

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 23
  • بازدید کننده دیروز : 24
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 201
  • بازدید ماه : 207
  • بازدید سال : 1160
  • بازدید کلی : 1193
  • کدهای اختصاصی